«موسوی خوئینی ها» نامی است که بارها و بارها در تحلیل های سیاسی و امنیتی به آن اشاره شده و از او به عنوان شخصیت محوری و کانونی اصلاح طلبان یاد شده است، اما با این حال، اطلاعات اندکی از هویت وی در دست است؛ آنچنان که او به شخصیتی «معماگونه» و «مبهم» تبدیل شده است.

پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما» در راستاي بصيرت افزايي و تبيين ناگفته‌هايي از تاريخ انقلاب، اقدام به معرفي منحرفين و مدعياني نموده است كه بعد از گذشت سه دهه از انقلاب، نقاب از چهره واقعي خود برداشته و در راه دشمني با جمهوري اسلامي ايران قدم گذاشتند، در سلسله گزارش‌هايي با عنوان "خوارج انقلاب"، اقدام به معرفي چهره‌هاي اصلي جريان اصلاحات مي‌كند كه پنجمین گزارش مختص به معرفي "سید محمد موسوی خوئینی ها" است.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ «موسوی خوئینی ها» نامی است که بارها و بارها در تحلیل های سیاسی و امنیتی به آن اشاره شده و از او به عنوان شخصیت محوری و کانونی اصلاح طلبان یاد شده است، اما با این حال، اطلاعات اندکی از هویت وی در دست است؛ آنچنان که او به شخصیتی «معماگونه» و «مبهم» تبدیل شده است.

در این یادداشت به دنبال بازگویی بخش هایی از هویت فکری و سیاسی اوست؛ هویتی که در هر زمانه ای به شکل و صورتی درآمده است و از وی، یک فعّال سیاسی «چند چهره» ساخته است.

1- در قامت یک «مارکسیست»
شاید برای کسانی که با چهره ی امروزی موسوی خوئینی ها آشنا هستند، چندان باورپذیر نباشد که این شخص، در دوره ی قبل از انقلاب، گرایش های مارکسیستی بسیار عمیق و محسوسی داشته است. در دهه های چهل و پنجاه شمسی که بازار تفکرات و گرایشات مارکسیستی در جامعه ی ایران پررونق و گرم بود، گروه قابل توجهی از نیروهای سیاسی و فکری مخالف رژیم پهلوی که در صف انقلابیون قرار داشتند، «مارکسیسم» را به عنوان «ایدئولوژی مبارزه» پذیرفتند و از اصالت و هویت اسلامی خود عبور کردند. این روند آن چنان گسترده بود که حتی برخی از «روحانیون» نیز گرفتار چنین انحرافی شدند. از جمله ی برجسته ترین این افراد، موسوی خوئینی ها بود.

او پس از آن که مجذوب مفاهیم و گزاره های مارکسیستی شد، کلاس‌ هایی را به عنوان «تفسیر قرآن» در مسجد جوزستان منطقه ی نیاوران تهران برپاکرد. وی در این جلسات، این چنین تبلیغ می کرد که اسلام با مارکسیسم، هیچگونه تعارضی ندارد، بلکه حتی بسیاری از آیات قرآن، مؤیّد این مکتب هستند.

او مفاهیمی از قبیل توحید، معاد، قیامت، نماز، نبوّت، ایمان، عدالت و .. را بر اساس آموزه های مارکسیستی تفسیر و تأویل می کرد. چندی نگذشت که این جلسات شبه مذهبی، با استقبال گسترده ای از سوی جوانان روبرو شد. حدادعادل در این باره می گوید: «موسوي خوئيني ‏ها در مسجد جوزستان، براي خودش جرياني شده بود و سخنراني‏ هايي با اين گرايش [ماركسيسم] مي ‏كرد.» (حدادعادل، 1389: 28). جالب این است که جمعی از اعضای حلقه ی مرکزی گروهک فرقان، با علاقه ی فراوان در این جلسات شرکت می کردند. «اکبر گودرزی»، رهبر این گروهک و کسی که به تیم ترور گروه، دستور ترور آیت الله علامه مطهری (رحمه الله علیه) را صادر کرد، در همین جلسات دیده شده است.

در مقابل، علامه مطهري نسبت به اين رويه ی او، اعتراض جدّي و علني داشت و در اين باره به او تذكر داده بود. یکی از نیروهای انقلابی می گوید: «خوئيني ‏ها در مسجد جوزستان تفاسير داشت كه مورد تأييد خيلي‏ ها نبود، از جمله شهيد مطهري كه نسبت به تفاسير ايشان، انتقادات جدّي داشتند.» (رحیمی، 1389: 179). حتي يك بار، علامه ی شهید از طريق يكي از دوستان روحاني خود، پيامي به اين مضمون را براي وي ارسال مي‏كند: «به اين محمد خوئيني‏ ها بگو اين تفاسيري كه داري از قرآن مي‏ كني، همه خلاف و تفسيرهاي ماركسيستي است» (مطهری، 1389: 151). این در حالی بود که موسوی خوئینی ها، کوچک ترین توجهی به این توصیه نکرد.

آیت الله مطهری که در دشمن شناسی و تشخیص خطوط انحراف و التقاط، سرآمد و زبده بود، اعتقاد داشت که وی کاملاً به مارکسیسم گرویده است. حجت الاسلام و المسلمین شجونی تصریح می کند: «آقاي مطهري معتقد بود كه او [موسوي خوئيني‏ها] ماركسيست شده است» (شجونی، 1389: 94). تا آنجا که علامه مطهري در يكي از جلسات خصوصي، به روحانيون انقلابی حاضر خطاب مي‏كند: «خبر داريد [موسوي خوئيني ها] ماركسيست شده؟!»(همان). البته متأسفانه بسياري بر اين باور بودند كه اعتراض علامه مطهري، اعتراض به‏ جا و به هنگامي نيست و موجب گريز جوانان از دین مي ‏شود، اما جناب علامه، سخت معتقد بود كه ترويج انديشه ‏هاي التقاطي، فرجام خوبي را به دنبال نخواهد داشت و در آينده ‏اي نه چندان دور، جامعه ی ما را آبستن تحولات ناخوشايندي خواهد كرد. مهندس هاشم صباغیان اظهار داشته است:

«آن موقع برخي از همين دوستان روحاني ما به مرحوم مطهري حمله مي ‏كردند و مي‏ گفتند آقاي خوئيني‏ه ا دارد جوان‏ ها را جذب مي‏ كند، چرا مي‏ گوييد تفسيرهاي او درست نيست؟ ايشان [در مقابل] مي‏گفت بايد جوان‏ ها را با پايه‏ ريزي فكر صحيح جذب كنيم، اگر اين پايه ‏ها صحيح نباشند، در آينده گرفتار اين‏ها خواهيم شد.» (صباغیان، 1389: 212)

از سوي ديگر، موسوي خوئيني ها كه علامه مطهري را ایستاده در برابر خود مي‏ ديد، از هيچ فرصتي براي حمله به ايشان و تخريب وي نمي‏ گذشت، به گونه ‏اي كه مسجد جوزستان كه او در آن تفسير مي‏ گفت، به يكي از محافل تبليغي بر ضدّ آيت الله شهيد تبديل شده بود. حجت الاسلام و المسلمین شجونی، از وی نقل می کند:

«مي‏ گفت آقاي مطهري و آقاي مفتح كه تدريس در دانشگاه را پذيرفته ‏اند، با حكومت سازش كرده ‏اند و تبديل به ترمز انقلاب شده ‏اند[در واقع،] منبرهاي آقاي خوئيني‏ ها و مسجد او، يكي از كانون ‏هاي تبلیغ عليه آقاي مطهري بوده [است.]»(شجونی، 1389: 93)

اما درباره ی ارتباط «اكبر گودرزي» - سرکرده ی گروهک فرقان- با موسوي خوئيني‏ ها، نيز شواهد متعددي وجود دارد. بر اساس آنچه گفته شده، گودرزي پس از آن كه به دلیل ناهنجاری های رفتاری و انحرافات فکری، از چند حوزه ی علميه در تهران اخراج مي‏شود، به سراغ موسوي خوئيني ‏ها در مسجد جوزستان مي‏رود. موسوي خوئيني ها كه ميان تفكر خود و تفكر او، شباهت ها و اشتراكات بسيار زيادي را مشاهده مي‏ كند، او را مي‏پ ذيرد و از اين پس، روابط نزديكي با او پيدا مي ‏كند. حجت الاسلام والمسلمین شجونی، می گوید:

«گودرزي بعد از آنكه از طرف علماي محترم و شناخته شده و حوزه ‏هاي علميه ی مهم تهران طرد شد، به سراغ آقاي موسوي خوئيني ‏ها در مسجد جوزستان رفت و او هم گودرزي را پذيرفت و اين هم امر غيرمنتظره ‏اي نبود. آقاي خوئيني‏ ها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسير قرآن، حرف‏هاي عجيب و غريبي مي زد[...] آقاي موسوي خوئيني ها هم به گفتن تفاسير ماركسيستي، معروف بود. آقاي مطهري چندباري به او هشدار داده بودند، ولي او كار خودش را مي‏ كرد[...] آقاي موسوي خوئيني‏ ها هم او [گودرزي] را به مسجد خمسه فرستاد.[...] اين مسجد از همان زمان تبديل به يكي از پايگاه‏ هاي ترويج افكار گودرزي شد.»(همان)

هم چنان که گفته شد، گودرزي در جلسات تفسيري موسوي خوئيني‏ ها شركت مي‏كرد (نقاشیان، 1389: 99) و بسيار زياد از محتواي آن تأثير مي‏ پذيرفت (شجونی، 1389: 93). حتی گفته می شود:
[موسوي خوئيني‏ ها] در يكي از منبرهايش، در حالي كه گودرزي و يكي ديگر ازاعضاي اصلي گروه فرقان به شدّت، مجذوب و محو سخنان او شده بودند، آيه ی «و يصدون عن سبيل الله» را بر استاد مطهري تطبيق مي‏ كرد و مدعي مي ‏شد كه وي با رژيم همكاري مي كند.»(همان)

اين ارتباط و تأثيرپذيري آن‏چنان بود كه به اعتقاد برخي، اساساً گروهک فرقان از متن تفكري كه موسوي خوئيني‏ها اشاعه مي ‏داد، برخاست. علی مطهری تأکید می کند: «اينها [گروه فرقان] بيشتر متأثر از افردي چون موسوي خوئيني‏ ها [...] بودند.» (مطهری، 1389: 151). هاشم صباغیان نیز بر این باور است: «[در همان دوره] متوجه شدم كه [گروه فرقان] از محصولات جلسه ی تفسير آقاي موسوي خوئيني‏ ها هستند.»(صباغیان، 1389: 211). علاوه بر ضدّيت با شخصيتي همچون علامه مطهري، گروه فرقان، نگرش افراطي و خاص خود را در زمينه ی ساده زيستي، تا حدّ زیادی از موسوي خوئيني‏ ها برگرفت:

«بعضي از برداشت ‏هاي نادرست و حتي مخرّبي كه از ساده ‏زیستي مي ‏شد، به تفسيرهايي برمي‏ گشت كه آقاي خوئيني‏ ها در مسجد جوزستان مي‏ك رد.[...] مرحوم مطهري به شدّت در مقابل اين فكر ايستادگي مي كرد و مخالف جدّي اين نوع برداشت‏ها بود.»(همان: 210)

سرانجام، او در اواسط دهه ی پنجاه، به دلیل فعالیت های سیاسی و فکری بر ضدّ رژیم و همچنین ارتباط با سازمان مجاهدین خلق، دستگیر و به پانزده سال حبس، محکوم شد. با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57، موسوی خوئینی ها، فصل تازه ای از زندگی سیاسی و ایدئولوژیک خود را آغاز کرد و چهره ای متفاوت از خود را به نمایش گذاشت. چهره ای که البته نیاز به بازخوانی دوباره ای دارد.

2- در قامت یک «خط امامی»

با پیروزی انقلاب اسلامی، موسوی خوئینی ‌ها در شرایط سیاسی جدید، تصمیم به یک «چرخش ایدئولوژیکِ صدوهشتاد درجه ای» گرفت؛ به این معنا که او از یک «مارکسیست تمام عیار» به یک «خط امامی دو آتشه»، تبدیل شد. در طول سال های 58 تا 60 که بسیاری از چهره های کلیدی انقلاب از طریق ترور به شهادت رسیدند، موسوی خوئینی ها توانست از کم اطلاعی شخصیت های سیاسی دیگر نسبت به پیشینه ی فکری خود، بهره برداری کند و به درون ساختار سیاسی «نفوذ» نماید. در اینجا، دیگر شخصیت متنفّذ و باریک اندیشی چون استاد شهید مطهری در میان نبود که امام خمینی را از هویت ایدئولوژیک وی آگاه گرداند و اجازه ی «نفوذ» و «مهره چینی» را به او ندهد. به این ترتیب، موسوی خوئینی ها در روندی خزنده، توانست موقعیت و جایگاه سیاسی خود را به صورت کامل، تثبیت کند و به مدیریت ها و سمت های مهمی در نظام دست یابد. نایب رئیسی دوره ی اول مجلس شورای اسلامی، عضویت در شورای سرپرستی صداوسیما، دادستانی کل کشور، ریاست سازمان حج ایران، نمایندگی دوره ی اول مجلس خبرگان رهبری، نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی و عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی از این جمله است.

آنچه از اقدامات و فعالیت های سیاسی موسوی خوئینی ها در این دهه، اهمیت جدّی و درخور دارد، چند موضوع است:
یکم. نقش موسوی خوئینی ها در تسخیر سفارت آمریکا به عنوان رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. او توانست به صورت پنهان، دانشجویان پیرو خط امام را تحریک و تشویق به حمله به سفارت آمریکا و اشغال آن کند. بعد از تسخیر سفارت نیز وی به عنوان امام جماعت دانشجویان محسوب می شد و همین طور رابط بین دانشجویان و امام بوده است. برخی از بررسی ها نیز نشان می دهد که بسیاری از اسناد لانه جاسوسی توسط موسوی خوئینی ها به بیرون از سفارت انتقال داده شد. اسنادی که تا به امروز خبری از آنها نیست.

دوم. نقش موسوی خوئینی ها در بسته شدن پروند ی انفجار دفتر نخست وزیری. در واقعه ی هشت شهریور سال 60، شهید رجایی در مقام رئیس جمهور و شهید باهنر در جایگاه نخست وزیر، به صورت کاملاً مشکوکی ترور شدند. بخش هایی از حقیقت ماجرای این ترور که تا امروز نمایان شده این است که فردی به نام «کشمیری» – که خود را بسیار متدیّن و انقلابی نشان می داد- به واسطه ی برخی از اعضای «سازمان مجاهدین انقلاب» به ویژه «بهزاد نبوی»، در حلقه ی یاران شهید رجایی نفوذ داده شد و پس از انجام عملیات ترور، از سوی خود همین افراد، از کشور متواری گردید. تنها کسی که توانست به لایه ی زیرین این داستان پی ببرد، شهید مظلوم، «سید اسدالله لاجوردی» بود که به سبب مسؤولیت خود در قوّه ی قضائیه، این پرونده را در اختیار گرفت.

اما نفوذ سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب در قوه ی قضائیه موجب شد این پرونده به سرانجام نرسد، تا آن جا که موسوی خوئینی ها موفق شد این پروند را «خاتمه یافته» اعلام کند و بهزاد نبوی و سایر نقش آفرینان این واقعه را از زیر تیغ عدالت شهید لاجوردی برهاند. به این ترتیب، موسوی خوئینی ها، خوش خدمتی بسیار بزرگی به هسته ی مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب کرد.

در این دوره، وی به شدّت از نگرش «سوسیالیستی» در اقتصاد و «ضدّامپریالیستی» در سیاست خارجی دفاع می کرد و هیچ گونه نقد و مخالفتی را در این حوزه، برنمی تابید. اما «تظاهر سیاسی»، جامه ای بود که او در تعویض و جایگزینی آن، مهارت خاصی داشت؛ چراکه وی با رحلت امام، با شخصیت دهه ی شصتی خود وداع کرد و در قالب و قامتی نو، جلوه گر شد. با رحلت امام، خودسانسوری سیاسی و ایدئولوژیک موسوی خوئینی ها، تا اندازه ای پایان یافت؛ چنان که او دیگر در به نمایش نهادن پاره هایی از افکار و اندیشه های ضدّانقلابی خود، چندان پروا و هراسی نداشت، زیرا تصور می کرد که دیگر سدّ آهنینی چون امام در مقابلش قرار ندارد و به راحتی می تواند از خطوط قرمز عبور کند.

3- در قامت یک «برانداز»

این فصل از زندگانی فکری و سیاسی موسوی خوئینی ها، شنیدنی و عبرت آموز است. در واقع، در این مقطع است که آخرین نسخه از شخصیت وی بروز می کند و به رقم خوردن دو فتنه ی بزرگ می انجامد: فتنه ی سال 78 و فتنه ی سال 88. در هر یک از این فتنه ها، موسوی خوئینی ها، نقش کلیدی و محوری، اما پنهان و ناپیدا، بر عهده داشت. تحلیل و بازخوانی عملکرد و سیاست های او در «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری»، روزنامه ی «سلام» و حزب «مجمع روحانیون مبارز»، این ادعا را به روشنی اثبات می کند. البته ناگفته نماند که چهره ی پرده‎نشین اصلاحات، همواره ترجیح داده در پشت صحنه ی سیاست، ایفای نقش و بازی گردانی کند تا ردپا و اثری از خود به جا نگذارد.

یکم. موسوی خوئینی ها در «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری». محمد موسوی خوئینی ها در سال 1369 از سوی رئیس جمهور وقت، هاشمی رفسنجانی، عهده دار ریاست «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری» شد. او که تا سال 1372 در این جایگاه باقی ماند، برخی از عناصر کلیدی طیف چپ را که عموماً سمتی در نظام سیاسی نداشتند، در این مرکز، گرد هم آورد: سعید حجاریان (معاون سیاسی)، عباس عبدی (معاون اجتماعی)، محسن کدیور (معاون اندیشه)، هاشم آقاجری، علیرضا علوی تبار، مجید محمدی، مصطفی تاج‌زاده، بهزاد نبوی، محسن سازگارا، محمد امین‌زاده و محسن آرمین از جمله ی این افراد بودند. تمام تلاش های تئوریک مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری در این مقطع، معطوف به پروژه ای به نام «توسعه ی سیاسی» بود که البته ماهیت آن چیزی غیر از «دموکراتیزاسیون» به سبک غربی نبود.

این عده بر این باور بودند که تحقق توسعه ی سیاسی در ایران، نیازمند ایجاد تغییرات بنیادی در «ساختار سیاسی» نظام جمهوری اسلامی است. افزون بر این، باید «فرهنگ سیاسی» مردم نیز متناسب با فرهنگ یک جامعه ی توسعه یافته و مدرن، دگرگون شود. به این ترتیب، در قالب پروژه ای علمی- راهبردی در درون لایه ی تئوریک دولت هاشمی رفسنجانی، فرایند «استحاله » و «براندازی»، کلید خورد و تئوریزه گردید. همچنین در راستای تربیت نیروی انسانی و کادرسازی، موسوی خوئینی ها حدود پانصد نفر از نیروهای فکری دگراندیش را با بورس دولت، برای تحصیل رشته های مختلف علوم انسانی سکولار به دانشگاه های اروپایی اعزام کرد. این عده بعدها در جریان اصلاحات، به «نیروهای دانشگاهی» و «عقبه ی تئوریک مطبوعات زنجیره ای» تبدیل شدند. سرانجام، موسوی خوئینی ها در سال 72 از سمت خود استعفا می دهد و حسن روحانی جایگزین او می شود.

دوم. موسوی خوئینی ها در روزنامه ی «سلام». موسوی خوئینی ها در سال 1370، روزنامه ی «سلام» را تأسیس کرد که به محفلی مطبوعاتی برای جمعی از نیروهای فکری استحاله شده و زاویه پیداکرده ی با انقلاب تبدیل شد. روزنامه ی «سلام» و گروه مطبوعاتی آن، که به شدّت به سیاست های هاشمی رفسنجانی اعتراض داشتند، در جریان انتخابات ریاست جمهوری در سال 76، تلاش زیادی برای دفاع از محمد خاتمی کردند. سرانجام، روزنامه ی «سلام» در سال 78 به دلیل انتشار یک سند جعلی منسوب به وزارت اطلاعات، از سوی قوه ی قضائیه، توقیف گردید. این اقدام - انتشار سند امنیتی مربوط به وزارت اطلاعات – آن چنان چالش انگیز و پرمخاطره بود که حتی سعید حجاریان به خود جرأت نداد که در روزنامه ی خود - روزنامه ی «صبح امروز»- دست به انتشار آن بزند. تنها گزینه ا ی که می توانست از پیامدهای سخت چنین اقدامی جان سالم به در ببرد، موسوی خوئینی ها بود. از این رو، انتشار این سند از سوی اتاق فکر مطبوعات زنجیره ای، به روزنامه ی «سلام» واگذار شد.

ماجرای یاد شده از این قرار بود که در واکنش به لجام گسیختگی و هنجارشکنی های پی در پی مطبوعات زنجیره ای اصلاح طلبان، طرح «اصلاح قانون مطبوعات» در تیرماه سال 1378، در کمیسیون فرهنگی مجلس پنجم، مطرح و در چهار بند، به تصویب رسید:
الف. ممنوعیت فعالیت مطبوعاتی برای عوامل بیگانه، اعضای گروهک‌های تروریستی و ضدّانقلاب، جاسوسان، وابستگان و سردمداران رژیم طاغوت و ...؛
ب. منع شدن مطبوعات کشور از دریافت کمک مالی از کشورهای بیگانه؛
ج. ضمانت اجرایی برای مقابله با افراد دولتی یا غیردولتی که نشریات را برای چاپ مطلب یا مقاله‌ای زیر فشار قرار داده یا آنها را وادار به سانسور نمایند؛
د. لزوم التزام عملی مدیران مسئول و صاحبان امتیاز نشریات به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
مرکز اندیشنده ی مطبوعات زنجیره ای به منظور مقابله با به تصویب رسیدن این طرح در مجلس، نقشه ی خائنانه ای را طراحی و اجرای آن را به موسوی خوئینی ها واگذار کرد. در پانزدهم تیر، یعنی یک روز پیش از تصویب قانون مطبوعات در مجلس، روزنامه ی «سلام» با توجه به افشا شدن قضایای پشت پرده ی قتل های زنجیره ای، دست به انتشار یک سند جعلی منسوب وزارت اطلاعات زد؛ روزنامه های زنجیره ای به صورت یکپارچه بر ضدّ اقدام دادگاه مبنی بر توقف روزنامه ی سلام موضع گرفتند و تهدید کردند که این اقدام، هزینه ی سنگینی را برای نظام به دنبال خواهد داشت و آن هزینه ی سنگین چیزی نبود مگر فتنه ی تیرماه سال 78 که از سوی همین حلقه ی پنهان، طراحی و اجرا شد.
سوم. موسوی خوئینی ها در «مجمع روحانیون مبارز». در پی استعفای مهدی کروبی از سمت دبیر مجمع روحانیون مبارز در سال ۱۳۸۴، این مجمع، موسوی خوئینی‌ها را به عنوان دبیر برگزید. وی به همراه مجمع، در انتخابات ریاست جمهوری سال 88، از میرحسین موسوی حمایت کرد. او پس از برگزاری انتخابات نیز، مواضع ساختارشکنانه ای را اتخاذ کرد و رسماً خواستار ابطال انتخابات شد. شخص موسوی خوئینی‌ها، دو روز پیش از برگزاری انتخابات، در اطلاعیه‌ای با اشاره به وجود احتمال تقلب گسترده در انتخابات، از همگان خواسته بود تا برای صیانت از آرای مردم، از تمام توان خود استفاده کنند. نقش کانونی او در جریان فتنه ی سال 88، به هیچ رو، قابل انکار یا تردید نیست. شواهد متعدد حاکی از این است که او از نقش آفرینی در فتنه، هدفی فراتر از ابطال انتخابات را دنبال می کرده است.
سردار محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، با اشاره به رصد امنیتی مجالس و محافل خصوصی اتاق فکر فتنه ی سال 88، درباره ی موسوی خوئینی ها با صراحت می گوید: «او[موسوی خوئینی ها] در بهمن ۱۳۸۷ در یک جلسه ی خصوصی گفته بود: ما باید بیاییم و توان خود را بگذاریم و به هر قیمتی، رهبری را از تخت پایین بکشیم...»
درباره ی نقش آفرینی عمده ی او در فتنه ی سال 1378 و فتنه ی سال 1388، تردیدی در میان نیست. رهبری پنهان و در سایه ی او در فتنه سال 1388، واقعیتی است که به تأیید نهادهای امنیتی نظام اسلامی رسیده است.
با وجود تأکید مقام معظم رهبری در نماز جمعه ی تاریخی 29 خرداد، مبنی بر پایان دادن به لشکرکشی خیابانی و حرکت در چارچوب قانون، مجمع روحانیون مبارز با هدایت شخص موسوی خوئینی ها، با صدور بیانیه ای، مردم را به برگزاری راهپیمایی در روز 30 خرداد تحریک و تشویق کرد. این اقدام، سبب عمق یافتن آشوب و تنش، و همچنین بروز درگیری های خونینی در تهران شد.
با شروع انتخابات ریاست جمهوری 92، مجددا موسوی خوئینی ها و یاران وی در حزب مشارکت و سازمان مجاهدین و مجمع روحانیون فعال شده و درصدد تأثیرگذاری بر انتخابات هستند. با این تفاوت که این بار، سربازان گمنام امام زمان و همین طور مردم بابصیرت ایران، هوشیارند و اجازه جولان به آنان نخواهند داد.(+)

مهدی جمشیدی

منابع:

حدادعادل، غلامعلی. (1389). «در لایه های پنهانی، با مجاهدین هماهنگ بودند». ماهنامه ی یادآور(ویژه ی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان). سال سوم. شماره های 6و7و8. فروردین ماه. صص 25-30.
رحیمی، ماشاالله. (1389). «شهید مفتح خیلی زود، عذر گودرزی را خواست». ماهنامه ی یادآور(ویژه ی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان). سال سوم. شماره های 6و7و8. فروردین. صص 184- 178.
شجونی، جعفر. (1389). «برخی هم لباسان خودمان، آن ها را تحریک می کردند». ماهنامه ی یادآور(ویژه ی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان). سال سوم. شماره های 6و7و8. فروردین. صص 97- 92.
صباغیان، هاشم. (1389). «روی آوردن آن ها به ترور، دور از انتظار نبود». ماهنامه ی یادآور(ویژه ی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان). سال سوم. شماره های 6و7و8. فروردین. صص 208- 214.
مطهری، علی. (1389). «فرقان، داعیه ی روشنفکری داشت». ماهنامه ی یادآور(ویژه ی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان) سال سوم. شماره های 6و7و8. فروردین. صص 149- 156.
نقاشیان، حمیدرضا. (1389). «گودرزی با پرخاش یارانش، شکست». ماهنامه ی یادآور(ویژه ی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان). سال سوم. شماره های 6و7و8. فروردین. صص 98-

در همین زمینه بخوانید: