"اگر تضمُّن و دلالت عینی این گزاره که نتیجۀ عمل امام حسین (ع) (بخوانید شهادت کم اثر برای اکنونِ ما!) نمی تواند هدف حضرت ایشان هم تلقی شود مثلاً توجیهی روشنفکرانۀ و قدرت پرستانه برای قضایایی مانند برجام باشد؛ حداقل باید مردانگی و آزادگی بخرج داد و نباید به تحریف تاریخ و جعل حدیث همانند آن طلبۀ محترم پرداخت و یا مانند شما آنچنان تأویل گرایانه و بی محابا حرف زد که نبوت و امامت را تا حدّ سلایق سیاستمداران صاحبان سلایق در باشگاههای قدرت و یا تا حد خلافت های عرفی در دیگر فِرَق اسلامی تقلیل داد."

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ در روزهای گذشته سخنانی از "روایت ها" و "تفسیر مختار" منسوب به دکتر ملکیان دربارۀ نهضت امام حسین (ع) منتشر شد که حائز تأمل و بررسی است. چنین اظهاراتی در نسبت تشیع، سیاست و نهضت امام حسین (ع) چون حاوی آثار وضعی و انضمامی است باید بدان توجه کرد. هر چند این سخنان متضمن نکته ای بدیع نیست زیرا چنین گزاره هایی، سال هاست که از سوی جریان شبه روشنفکری سکولار مطرح بوده است، امّا به نظر نگارنده چون تفسیر مختار او گویا به مناسباتِ حین و پس از برجام بی توجه نبود و به نوعی خروج از سنت آزاداندیشی نیز به شمار می آید اهمیت بیشتری می یابد. بنا به برداشت آزادِ من به زعم او چهار تبیین و روایت از امام حسین (ع) و شهادت اش در جامعه وجود دارد:

یکم: واقعۀ کربلا بمثابۀ به رُخ کشیدن بزرگی انسان بر فرشتگان از سوی خدا است که برای آفرینش انسان از سوی فرشته ها مورد پرسش و مذمت بود.

دوم: واقعۀ کربلا بمثابۀ دستگاه تولید گر الهیات دنیوی است، گواینکه ایشان توضیح می دهد امام حسین (ع) در این روایت بهانۀ تولید اشک و عزاداری بوده و این سوگواری ها به نمادی برای القای التزام به اسلام تبدیل شده است.

سوم: امام حسین (ع) بمثابۀ مسیح بر صلیب کشیده شده به کفاره کِش گناهان انسان شیعی بدل شد.

چهارم: امام حسین (ع) بمثابۀ تضمُّن و نماد دلالت های عملی برای ظهور "غیر" دیگری یعنی گفتمان مصلحت اندیشانه و سیاسی با عنوان صلح امام حسن (ع) است.

تفسیر مختار او اما این است که الف) صفویه، عامل آلودگی تشییع بود؛ تشییعِ ناب و پاکیزه ای که صفویان آن را آلودند! و با استفادۀ ابزاری از آن، درس آموزی! از آن را تعطیل کردند. ب) تفسیر از اینکه "ائمه نور واحدند" برای تبیین رفتار ائمه (صلوات الله علیهم) نادرست و تبیین واحد و این همانی حسنین علیهم اسلام برای اثبات صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) نارسا است.

ج) "نتیجۀ عمل" امام حسین (ع) نمی تواند مجوزی برای استنتاجِ "هدف" نهایی او از نتیجه اقدامش (بخوانید شهادت) به شمار آید لذا ما شیعیان دربارۀ امام حسین (ع) اشعری مسلک هستیم! و می گوییم هر کاری امام حسین (ع) اقدام کند خوب ا ست و نه هر کاری که خوب است امام حسین (ع) انجام می دهد وی دستِ آخر می گوید ما باید برای درس آموزی از امام حسین (ع) به این چرایی ها پاسخ گوییم .

قیام متشرعانه و متسنّنانه امام حسین (ع) کجا، مدینۀ فاضلۀ شما در حوزۀ اسکاندیناوی کجا؟!!

قبل از هر سخنی باید گفت روایت های گفته شده و تفسیر مختار دکتر ملکیان با قرائت های رسمی جریان عظیم مذهب راستین امامیه بی ارتباط بوده و سنخیتی با تشیع ندارد و جملگی ناشی از برداشت های مدرنِ روشنفکران از نهضت اباعبدالله (ع) و عاشورا است و شایسته آن است که ایشان توضیح دهند این روایت ها اختراع کدامین تفکر در امامیه است، چنانچه اگر این روایت ها ناشی از برداشتی از الهیات مسیحی در فهم عاشورا و یا حاکی از تکاپوهای التقاطی روشنفکران از موقف مدرن در تحلیل نهضت زلال امام حسین (ع) است، اتهامِ انتساب آن به محبان امام حسین (ع) دور از الزامات علم و اخلاق است، لذا ما در این گفتار تلاش خواهیم کرد بی اعتنا به اختراعات بی پایه، دربارۀ نادرستی فهم ایشان از تفکر امامیه پیرامون نهضت امام حسین (ع) و اصلاح آن توضیحاتی ارایه کنیم:

در پاسخ اوّلاً باید بپرسیم که کدامین ملکیان طراح سخنان فوق است، زیرا خود وی در مصاحبۀ وقت خود با مجلّه مهرنامه پنج نوع ملکیان را از خود رونمایی کرده بود؟! او پیش تر گفته بود روزگاری بنیادگرا بود و روزگاری دیگر سنت گرا! سپس احساس کرد باید از آن پوستین معرفتی خارج شود لذا سومین ملکیان را شکل داد و شد تجدد گرای اسلامی، سپس چند سال طول کشید و خود می گوید دیدم مرادم ممکن است در اگزیستانسیالیسم باشد امّا آنجا هم نبود! و لذا به پنجمین مرحلۀ تطور خود رسید و آن را عقلانیت و معنویت نامید، و بلافاصله در پیوست جهان پنجمش تذکری هشدارگونه می دهد که مبادا گمان کنید معنویت در مسلک جدیدم مشابهتی با تدیّن و شریعت دارد زیرا من اساساً با تدیّن مخالفم چون تدیّن، تعبد می آورد و مخالف عقل است و...

اکنون متحیرانه باید بپرسیم به راستی ما از حیث روشی با کلام ملکیان مواجهیم ؟! اگر ملکیان می خواهد از موضعی شیعیانه و از موقف عبرت انگاری و درس آموزی، نهضت امام حسین (ع) را استنطاق نموده و سپس به تولید و استکشاف متن و تجویز مرام و پارادایم بپردازد، مسامحتاً می گوییم ما خوشحالیم امّا او باید بپذیرد که ملکیانِ پنجم هم در خانه معرفتی استیجاری مأوا گزیده بود، پس لاجرم ملکیانِ ششم هم رونمایی شده و عقل نسبی گرا و معنویت نمایی بی حساب و کتاب قبلیِ مورد سفارش او هم از حیث تبیین، ناتوانی اش را به همگان رخ نمایاند نگارنده ضمن پوزش، این تطوّر ششم را "ملکیانِ پسا برجام" می نامد که میل به سیاست و قدرت در آ ن به چشم می خورد وانگهی با کدامین متدولوژی، اقدام صفویه در نسبت با تشیع، سیاسی و ابزاری امّا تفسیر او، از حسین (ع) پژوهی ها تفسیری پاک و بی غلّ و غش است؟

در این نزاع ما مانند روشنفکران متجدد با روش هایی مدرن و برون متنی به سراغ نهضت کربلا نمی رویم و خودِ متن حضرت را محور قرار می دهیم لذا شاید ارجاع به خود متن، بیان، شعار و حکم های امام حسین (ع) ما را از تفسیرهای نادرست و خوانش های مدرن روشنفکری بی نیاز کند، امام (ع) می فرماید برای امر به معروف و احیای کتاب و سنت قیام کرده است؛ "أنّی لَم أخرج أشراولا بطراً و لا مفسداً ولا ظالما و انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّه جدّی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدّی ... " همچنین حضرت در نامه ای دیگر به رؤسای بصره اینطور می فرماید "و قد بعثت رسولی الیکم بهذا الکتاب و انی ادعوکم الی کتاب الله و الی نبیّه، فانّ السنّه قد امیتت، و انّ البدعه قد احییت فان تجیبوا دعوتی و تطیعوا امری اهدکم سبیل الرّشاد" در این صورت اقدام حضرت (ع)، عملی متشرّعانه و متسنّنانه است؛ شرع و سنت و یا امر به معروفات و نهی از منکرات! اینها واژگانی نهایی و مفصل های گفتمانی یی هستند که دکتر ملکیان پیش تر یعنی در دنیای پنجمش از آنها، با افتخار عبور کرده بود؟! باز هم مسامحتاً و از سر جدل ممکن است بگوید امام حسین (ع)؛ قهرمان دنیای پنجم او است که دنیای عقلانیت و معنویت است؛ امّا شوربختانه (برای مدعای او) باید گفت، قهرمانِ خیالی پیش گفتۀ او در تطوّر پنجم اش؛ هرگز نمی تواند ره آموز حکومت و سیاست و شریعتمداری باشد و عمیقاً سکولار است؛ آقای دکتر! به نظر شما نهضت کربلا کمترین مشابهت و مجاورتی با سکولاریتۀ عقل و معنا در دنیای پنجم تان دارد؟! وقتی از مصداق انضمامی و عینی دنیای پنجم شما پرسیدند گفته بودید مدینۀ فاضلۀ من همانا کشورهای اسکاندیناوی اند! حقیقتاً بین اسکاندیناوی و بهشت شدّاد شما با کربلای ما چقدر فاصله است؟! آیا کربلا، هم، شهری همانند سوئد و نروژ است؟! نتیجه اینکه بعکس اختراعات شما، به نظر می رسد امامیه بر آن است که امام حسین (ع) نه برای حکومتِ صِرف و نه برای شهادتِ صرف، قیام کرد بلکه برای هر دو آمادگی داشت؛ اگر حضرت به حکومت می رسید با قوت به اقامۀ امر خدا مبادرت می کرد و اگر هم به شهادت می رسید که چنین هم شد باز آن را هم در آغوش گرفت، در این صورت نباید تردید کرد که از حیث روشی، فهم مدرنِِ شما با هر دو مرتبۀ وجودی حکومت حسین (ع) و شهادت عاشورایی مغایرت دارد!

نظریه انسان ۲۵۰ ساله و تطورات پوزیتیویستی روشنفکر

وانگهی! بگذارید بگوییم؛ شما که در تطوّر بی پایان قرار دارید چرا از موقفِ تصرّمِ محض و نسبی گرایی مفرط خود، متعرض تفسیر "واحدیت" نورائمۀ هدی در معنایی که گفتید می شوید و گمان می کنید انسان کامل هم باید مثل تطوّر دائمی شما، تلوّن داشته و مدام تغییر سرشت و مزاج دهد؟! آری ! از موضع و موقف معرفت شناختی شما نمی توان دریافت که اگر امام حسن(ع) در موضع امام حسین (ع) بوده باشد، حسینی (ع) می شد و بالعکس اگر امام حسین(ع) در موقف امام حسن(ع) می بود حسنی(ع) رفتار می کرد! اولاً باید گفت آیا چون جناب عالی بنا به توصیف خویش تا همین سن ۷۰ سالگی تقریباً هفت جهان معرفتی و اجتماعی داشته اید، این حکم باید دربارۀ انسان کامل و مِثال اعلای خدا هم جاری و ساری باشد؟ اگر شما در دستگاه معرفتی پوزیتیویسم قادر به دریافت و درک "انسان ۲۵۰ ساله" نشده و یا نیستید آیا باید واحدیت نورائمه و آثار غایی آن را در حادثۀ کربلا و یا صلح امام حسن(ع) انکار کنید؟!

ثانیاً چنانکه می دانید امامیه معتقد است ذات حق جلّ جلاله الشریف با ثنویت نسبتی ندارد، مثلاً اینکه گفته شود خداوند کاری قبیح انجام نمی دهد و یا هر کاری که خوب است متعلق به ذات اوست مستتراً مُثبتِ نوعی ثنویت برای خداست در حالیکه اساساً خداوند حَسَن است و دوئیتی وجود ندارد و از همین زاویه و بر اساس وحدت تشکیکی عالم که برخاسته از ذات حق است، ائمه، ذاتی واحد دارند و ... امّا علی الفرض ما هم خارج از سنت های درون متنی از روی جدل می خواهیم با شما که در موقف مدرن ایستادید همداستان شویم؛ می پرسیم شما می گویید اگر امام حسن (ع) در زمان امام حسین (ع) می بودند به دلیل تفاوت در سلیقه طوری دیگر عمل می کردند؛ بفرمایید بر اساس کدام مبنای عقلی دو انسان در شرایط مشابه حتماً و مطلقاً متفاوت عمل می کنند؟! این مطلقِ متفاوت عمل کردن را از کجا آوردید؟! شما که پیش تر با تبلیغاتی وسیع عقیده به وجود هر نوع مطلق انگاری ها را مذمت می کردید لطفاً پاسخ بفرمایید که چرا حتماً دیگر ائمه هدی در شرایط امام حسین (ع)، اقدامی متفاوت می نمودند، ما ارفاق می کنیم! لطفاً بدون توجه به منابع شناختی مذهب امامیه اقامۀ برهان بفرمایید و برمبنای عقل سلیم و عقل مدرن بگویید چرا "حتما" و مطلقاً انسان ها در شرایط مشابه متفاوتند؟!

اگر چه مدعی عاجز از ارائۀ برهان برای اثبات مدعای خود حتی با استناد به عقلِ مدرن خواهد بود امّا ما نه صرفاً با استفاده از براهین شرعیه که با این بیان عقلی علامه طباطبایی که رضوان خدا بر او باد می گوییم اختلاف ظاهری امام حسن (ع) و امام حسین (ع) صرفاً تراوش فکری عاشورا پژوهان مدرن است و نه محصول تفکر پیروان امامیّه و حتی پیروان عقل سلیم! گو اینکه علامه می گوید: "امام حسن (ع) تقریبا نه سال و نیم در دوران سلطنت معاویه به سر برد و با او مخالفت علنی نکرد، (کما اینکه) امام حسین (ع) نیز پس از شهادت برادرش، تقریباً نه سال و نیم در دوران سلطنت معاویه زندگی نمود و یادی از نهضت نکرد و قد به مخالفت علم نفرمود.پس ریشۀ حقیقی این اختلاف روش ظاهری را از اختلاف روش معاویه و یزید باید جستجو کرد، نه از اختلاف نظر این دو پیشوای معظم . روش ظاهری معاویه، روشی نبود که روی اساس بی بند و باری استوار شده باشد و با مخالفت علنی خود، احکام دین را به سخریه بگیرید. معاویه خود را یک مرد صحابی! و کاتب وحی معرفی می کرد و به واسطۀ خواهر خود (که همسر پیغمبر اکرم (ص) و ام المؤمنین بود) "خال المؤمنین" نامیده می شد ... معاویه در همۀ کارها قیافۀ حق به جانبی به خود می گرفت و با بردباری و شکیبایی مخصوصی پیش می رفت و با ملایمت و نرمش خاصی محبت و اطاعت مردم را به خود جلب می کرد ... و در چنین زمینه ای سیاست خود را اجرا می کرد ... از سوی دیگر اعلان عمومی می کرد که هر کس حدیثی در مناقب اهل بیت (ع) نقل کند هیچگونه مصونیت مالی و عرضی و جانی ندارد ... معلوم می شود که قیام حسن (ع) جز به ضرر اسلام تمام نمی شد و جز این که خون وی و یارانش به هدر رود، اثری نمی بخشید... ولی روش سیاسی یزید، هیچ گونه شباهتی با روش پدرش نداشت ... در سال اوّل خاندان پیامبر (ص) را از دم شمشیر گذرانید در سال دوم مدینه را خراب کرد و سه روز عرض و جان و مال مردم را به لشکریان مباح نمود. در سال سوم کعبه را خراب کرد و ..."آیا به نظر شما عقل سلیم دربارۀ این شرایط چه می گوید؟!

وقتی انسان به دغدغۀ فکری امام خامنه ای مدظله در سال های تبعید فکر می کند که چگونه در آن سال ها دربارۀ شبهات امروزین و پسینی جریان شبه مدرن حول نهضت امام حسین (ع)، یعنی در برابر ادعای وجود ائمۀ ی متکثر! و یا امامان مختلف الطبایع! و مختلف المزاج! به نظریۀ انسان ۲۵۰ ساله می اندیشید به وجود این همه دوراندیشی و قوۀ حِکمی مباهات می کند؛ ایشان در سال ۶۴ می گوید که در سالهای تبعید درباره شبهۀ اکنون شمایان (این شمایان از من است)، حقیقت نظریه ای ذیل عنوان انسان ۲۵۰ ساله به رویش گشوده شد، معظم له در این باره می گویند که "این بزرگواران یک واحدند، یک شخصیتند، شک نمی شود کرد که هدف و جهت آنهایکی است. پس ما به جای اینکه بیاییم زندگی امام حسن مجتبی (ع) را جدا و زندگی امام سجاد (ع) را جدا تحلیل کنیم – تا احیاناً در دام این اشتباه خطرناک بیفتیم که سیرۀ این سه امام به خاطر اختلاف ظاهری با هم متعارض و مخالفند – باید یک انسانی را فرض کنیم که ۲۵۰ سال عمر کرده و در سال یازدهم هجرت قدم در یک راهی گذاشته و تا سال دویست و شصت هجری این راه را طی کرده." وانگهی باید بگوییم این نظریه صرفاً ابتنا یافته بر شرع انور چنانکه پیش تر دربارۀ ذات ثنویت ناپذیر خدا و مراتبی از آن در ائمه هدی گفته شده نیست و با عقل و حکمت هم ممزوج است، زیرا انسان ۲۵۰ ساله ی اسلام شرایطی دارد که در قبال آن به کاربست عقل و حکمت در حرکت مستمر خود مبادرت کرده است، رهبر فرزانۀ انقلاب در شرح نظریه انسان ۲۵۰ ساله می گویند:

"تمام حرکات این انسان بزرگ (انسان ۲۵۰ سال) و معصوم با این دید قابل فهم و قابل توجیه خواهد بود (که) هر انسانی که از عقل و حکمت برخوردار باشد – ولو نه از عصمت – در یک حرکت بلندمدت، تاکتیک ها و اختیارهای موضعی خواهد داشت. گاهی ممکن است لازم بداند تند حرکت کند و گاهی کند، گاهی حتی ممکن است به عقب نشینی حکیمانه دست بزند، اما همان عقب نشینی هم از نظر کسانی که علم و حکمت و هدف داری او را می دانند، یک حرکت به جلو محسوب می شود. با این دید، زندگی امیرالمؤمنین با زندگی امام مجتبی با زندگی حضرت ابی عبدالله با زندگی هشت امام دیگر – تا سال دویست و شصت – یک حرکت مستمر است. این را بنده در آن سال متوجه شدم و با این دید وارد زندگی آنها شدم، یکبار دیگر نگاه کردم و هر چه پیش رفتم این فکر تأیید شد. توجه به اینکه زندگی مستمر این عزیزان معصوم و بزرگوار – از اهل بیت رسول خدا – با "یک" جهت گیری سیاسی همراه است." معظم له سپس در توضیح مؤلفۀ کلهم نورٌ واحد در نظریۀ انسان ۲۵۰ ساله می افزاید ... اینی که می گویم ائمه، یعنی هدف همۀ ائمه، از امیرالمؤمنین تا امام عسگری (ع) بنده بارها گفتم زندگی ائمه (ع) را که ۲۵۰ سال طول کشیده، زندگی یک انسان به حساب بیاوریم، یک انسان ۲۵۰ ساله؛ از هم جدا نیستند "کلّهم نور واحد". هر کدام از اینها که یک حرفی زدند، این حرف در حقیقت از زبان آن دیگران هم هست. هر کدام از اینها که یک کاری انجام داده اند، این در حقیقت کار آن دیگران هم هست. یک انسانی که ۲۵۰ سال گویی عمر کرده است. تمام کارهای ائمه در طول این ۲۵۰ سال، کار یک انسان با یک هدف، با یک نیت، و با تاکتیک های مختلف است.

از نظریۀ نوری عالم تا واحدّیتِ موضوعِ برنامه و دولت انبیاء

این همان تفسیر حِکمی و قرآنی است که سلف صالح او؛ حضرت امام خمینی ره هم از "واحدیت نور" انبیا و رسولان الهی در کتاب شریف تفسیر سورۀ حمد مقابل دیدگان انسان های جویای معرفت گشودند، امام خمینی (ره) به واحدیتِ نور ائمه و انبیای الهی اکتفا نکرده و در تفسیری متَّخِذ از عقلِ اشراقی، "واحدیت هستی" را نیز متناسب با عقلِ فطری بشر ارزیابی کرده بودند که "الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاه فیها مصباح المصباح فی زجاجه کانّها کوکبّ درّیّ یوقد من شجره مبارکه زیتونه لاشرقیّه و لا غربیّه یکاد زیتها بضیء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الأمثال للناس و الله بکلّ شیء علیم " یعنی همان موضوع مهمی که در تفسیر ملاصدرا از آن آمده است که این نور همانا وجودِ وجودات یا نور الانوار است؛ نوری که از حضرت حق جریان و سریان می یابد، که بنظر می رسد این جریان یافتگی، در مراتبی به اتحاد ذاتی در طینت و مقامات معنوی پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) تجلّی یافته و به اتحاد خلافت محمّدی و ولایت علوی منتهی می گردد.

صد البته این سنخ از تفسیر حِکمی از "نظریۀ نوری عالم" (که نگارنده پیش تر آن را مأخوذ از آرای امام خمینی (ره) در کتاب بنیادهای نظریۀ تجدّد اوّل و تجدّد ثانی در انقلاب اسلامی منتشرۀ مرکز نشر دانشگاهی توضیح داد) برخاسته از تفسیر ایشان از "وجودِ حقیقی" در تفسیر سورۀ حمد است که در نظر ایشان "سورۀ حمد : جمیع سلسلۀ وجود است عیناً و علماً و تحققاً و سلوکاً و محواً و صحواً و ارشاداً و هدایتاً و اسم مظهر آن، اسم الله اعظم و مشیت مطلقه است"

با این مبنای عمیق "واحدیت" انبیای الهی هم به اثبات می رسد، آنجا که آن حکیم راحل؛ از زاویۀ دید عقلِ اشراقی می گوید: "جنگهای عالم همه اش جنگهای انانیت است. انسان با انانیتش جنگ می کند و جنگها بین انانیتهاست. این انانیت در اولیا نیست؛ جنگ هم در اولیا نیست؛ اگر همۀ اولیا در یک جایی جمع بشوند، هیچ وقت با هم جنگ (نمی کنند)، اصلاً با هم مخالفت پیدا نمی کنند، برای این که همه برای خداست، دیگر خودی نیست تا این که این بکشد آن طرف، آن بکشد آن طرف؛ تزاحم بشود، دعوا بشود. همه برای یک مبدأ است؛ برای یک جهت است ..." این مهمِّ مورد اشاره ، روشن می کند که "اختلافات" و "تطورات" مربوط به سرشت نظامات زمینی و از جمله ویژگی های انسان خودبنیاد و خودِ بی ارتباط با منبع عظیم نور است، پس نباید کاستی ها و نقص های سیاست و سیاستگذاری های جزیی، جزوی و زمینیِ مطابق با اهواء و تمنّیات انسان های پلورال را مادّۀ انکار حقیقت واحد در عالم قرار داد، حضرت امام (ره) در بیان این "اتّحاد" و این تفاوت ها می گوید:

"تمام انبیا که مبعوث شدند، تمام کتب آسمانی که آمده اند، برای این است که این انسان را از این بتخانه بیرونش بیاورند تا این بت را بشکند و خداپرست بشود. همۀ انبیا آمدند برای این که این عالم را یک عالم الهی اش کنند، بعد از این که یک عالم شیطانی است، یک عالمی است که حکومت (آن)، حکومت شیطان است. آن که در ما حکمفرماست. شیطان است؛ ما تابع شیطان هستیم. هوای نفس از جلوه های شیطان است؛ و حکومت در ما، حکومت شیطان است."

با این وصف پر واضح است اتهام و برچسبِ نادرستیِ "واحدیت نور ائمه" از نقطه نظر این ناهمانی قیام امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مغایر برنامۀ کلی مقتضیِ حکمت در ائمه هدی است و تلاش برای ابطال آن، شاید توجیهی برای عافیت زدگی صنف روشنفکری دنیا طلب و سکولار در مسایل سیاسی – اجتماعی ایران معاصر است، بخصوص آنجا که دکتر ملکیان ضمن بحث درباره تمایز نتیجه و هدف، کار امام حسین (ع) را از این منظر مورد نقادی قرار می دهد که اگر نتیجۀ کار حضرت، "الف" بوده، معلوم نیست هدف آن حضرت هم، "الف" بوده باشد، می توان گفت از آنجا که دستگاه معرفتی پوزیتیویسم که قادر به درک انسان ۲۵۰ سالۀ نگردید چگونه می تواند نتیجه و هدف امام حسین (ع) را مورد تبیین قرار دهد، زیرا به نظر می رسد که در این دستگاه معرفتی، شهادت، یعنی عدم حصول به نتیجه و به هلاکت افکندن خود، لذا معنای مستتر این گزارۀ ایشان این است که پیروان و مؤمنان نباید این نتیجه را از این حیث پاس دارند، چون تجویزِ انضمامی آن برای یک جامعه می تواند شکست آور، مأیوس کننده و مشوّق خشونت طلبی و حاوی سنخی از تروریسم و خشونت باشد! بگذارید نکته ای مهمتر از واحدیت نور ائمه بگوییم آنجا که می توان از "سیاستِ فطرت" سخن گفت گواینکه از امام خمینی (ره) آموختیم که اگر تعلقات دنیوی، فطرت را آلوده و کدر نسازد و رنگهای تعلق به آن نیاویزد، و اگر همان طور که حضرت موسی سلام الله علیه، بی تعلّق و بی رنگ بود؛ فرعون هم بی تعلق و بی غلّ و غش بود دعوا نمی شد و نه اینکه دعوا نمی شد بلکه موسی و فرعون هم آشتی می کردند:

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد موسی ای با موسی ای در جنگ شد

لذا به نظر می رسد همانطور ک از حیث شرعی و عقلی نمی توان در نظریۀ نوری عالم (الله نورالسموات و الارض) و تسبیح تمامی موجودات در نظام تکوین و آفرینش شبهه کرد، نمی توان در سیاستِ فطرت نیز اخلال نمود، فطرت ساکت نیست؛ فطرت، سیاست دارد و من از آن به "سیاستِ فطرت" تعبیر می کنیم (در این باره پژوهشی به همین عنوان از نگارنده در دست تدوین و انتشار است)، پس همانطور که نمی توان در سیاستِ فطرت اخلالِ معرفتی کرد، نمی شود در یکپارچگی موضوع، هدف و نتیجۀ واحد در رسالت و نبوت انبیای الهی دستکاری کرد و اگر این شدنی نباشد و وقوع آن معقول هم نیست لذا نمی توان نظام امامت را هم که امری حکیمانه و جزو فعل خداست حاوی طبایع متشتت دانست، مگر اینکه بگوییم انسان به "خودِ" خود واگذار شده است و به بند و اسارتِ امانیسم درآمده باشیم و یا اگر نشد به همسایگی آن در اگزیستانسیالیسم پناه ببریم که دکتر ملکیان گفته بود مدتی در آن پناهگاه، سکنی داشت!

ناکارآمدی پوزیتیویسم در فهم توأمان سلحشوری و مناجات عرفه امام حسین (ع) /اوج مبارزه در امام علی (ع) و تدریس توحید در میانۀ جنگ جمل

... علی الفرض که شما اثبات کردید حسنین صلوات الله علیهم اگر در موضع یکدیگر قرار می گرفتند به دلیل گوناگونی سلایق! همانند دیگری اقدام نمی کردند امّا با امام حسینِ (ع) آفرینندۀ مناجات عرفه چه خواهید کرد؟ آیا این مناجات با آن حماسۀ شگفت آور کربلا در متدولوژی و دستگاه شناختی شما از حیث "هدف" و "نتیجه"، نابرابر و حاوی ذاتِ پارادوکسیکال اند؟ چه اینکه هم او که شمشیر کشید، شعبانیه هم خواند! وانگهی باید به این تناقض هم پاسخ دهید که آفرینندۀ دعای مبارک کمیل از چه روی شمشیر کشید! هم او که پیش تر هم، درباره اش ندایی طنین انداز شد که "لافتی الاّ علی و لا سیف الاّ ذوالفقار"، و مهم تر از آن باید پاسخ دهید که چرا آن یگانۀ دوران در بحبوحۀ "نبرد جمل" دست از جنگ کشید و برای پاسخ به شبهه توحیدیِ عربِ صحرانشین به تدریس توحید در میانۀ قتال، پرداخت! بی توجه به سرزنش یاران که پرسش کننده را مورد حمله و مذمت قرار داده بودند، حضرت بانگ برداشت که "رها کنید او را، زیرا آنچه عرب صحرانشین از ما می خواهد، همانی است که ما از این مردم می خواهیم".

اصالت فتح شام و عراق یا اصالت سعادت انسان/ حقیقت ذاتی در زندگی سیاسی ائمه (ع)

آری! جنگ یا صلح در زندگی ائمه هدی اصالت ذاتی نداشت. اصالت با سعادت انسان و خیر عمومی بود! سیاستی که متناسب با نظام سلطۀ وقت در حدّ "تاکتیک" تغییر می کرد. و این اختلاف تاکتیک ها، تو مپندار که از اختلاف در سلایق ائمه هدی بلکه چنانکه مرحوم علامه گفتند از تفاوت در مضایق، سلطه و گشودگی های زمانه و ادوار بود. او که نتیجۀ عمل و هدف امام حسین (ع) را با جابجایی ائمه قابل تعویض و برخوردار از سیاستگذاری متفاوتِ مأخوذ از طینت و سلایق گوناگون ائمه معرفی می کند؛ گویا در زیستۀ احزاب و باشگاههای قدرت در لیبرال دموکراسی سیر می کند؛ همانگونه می اندیشد که آن یکی (اظهارات سعید حجاریان) می اندیشید که پس از اربعین، ائمه، فقط به حلقات علمی و معرفتی روی آورده و از جهاد و مبارزه دست کشیدند! غافل از ا ینکه بنا به قول امام علی(ع) در روایت امام خمینی ره از توحیدِ شیخ صدوق آمده است "ما جنگمان برای دنیا نیست؛ نمی خواهیم با معاویه جنگ کنیم تا شام را بگیریم" امام خمینی (ره) ادامه می دهد: "شام و عراق را پیغمبر و (حضرت) امیر نمی خواستند آنها می خواستند اینها را آدم کنند" از سویی دیگر بنا به بیان خلف صالح او؛ فقیهِ حکیم (آیت الله العظمی خامنه ای) در نظریه انسان ۲۵۰ ساله آمده است که "همۀ کارهای ائمه (ع) غیر از آن کارهای معنوی و روحی که مربوط به اعلای نفس یک انسان و قرب او به خداست – بینه و بین ربّه – یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجّه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و رد یک گروه، در این خط است. برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. این، مدّعا است. اصلاً ائمه (ع) آیا یک زندگی سیاسی داشتند یا نه؟ آیا زندگی ائمه (ع) فقط این بود که یک عده شاگرد، یک عده مرید، یک عده علاقمند را دور خودشان جمع کنند، احکام نماز و احکام زکات و احکام حج و اخلاقیات اسلامی و معارف و اصول دین و عرفان و این چیزها را به آنها بیان کنند و همین و بس؟! یا نه، غیر از این چیزهایی که گفته شد و روح آنچه که گفته شد، یک چهارچوب دیگری در زندگی ائمه است که آن، همان زندگی سیاسی ائمه (ع) است."

مبانی معرفت شناختیِ اشک، گریه های سیاسی ملّت و پارادایم بومیِ امنیت ملّی

اگر تضمُّن و دلالت عینی این گزاره که نتیجۀ عمل امام حسین (ع) (بخوانید شهادت کم اثر برای اکنونِ ما!) نمی تواند هدف حضرت ایشان هم تلقی شود مثلاً توجیهی روشنفکرانۀ و قدرت پرستانه برای قضایایی مانند برجام باشد؛ حداقل باید مردانگی و آزادگی بخرج داد و نباید به تحریف تاریخ و جعل حدیث همانند آن طلبۀ محترم پرداخت و یا مانند شما آنچنان تأویل گرایانه و بی محابا حرف زد که نبوت و امامت را تا حدّ سلایق سیاستمداران صاحبان سلایق در باشگاههای قدرت و یا تا حد خلافت های عرفی در دیگر فِرَق اسلامی تقلیل داد. آری! می توان مختلف المزاجی و گوناگونی سلایق و اقدامات را در سکولاریتۀ برخی نظریات خلیفه گی و زیستۀ خلفای سه گانه و تابعین آنها و تابعینِ تابعین شان در ظهور انواع خلافت در اندیشۀ سیاسی تسنن به اثبات رسانید امّا نمی توان در واحدیت ائمه هدیِ معصومین از زمانِ امامت بالقوه و بالفعل امیرالمؤمنین علی (ع) یعنی از سال یازدهم ه.ق تا سال ۲۶۰ قمری؛ آغاز غیبت امام مهدی موعود (عج) تردید روا داشت و یا در دیگر بیان، بدون توجه به مبانی معرفت شناختی اشک ها و عزاداری ها و تضمُّنات سیاسی – اجتماعیِ هر طیف و نوعِ آن؛ مطلقِ گریه و اشک را بطور کلی و در تعمیمی ناروا به معلول وجود دستگاه موهومی در تولید الهیات دنیوی ارجاع داد! نگارنده درباره اشک های تخدیر کننده با شما همداستان است؛ امّا شما بهتر می دانید که منظورتان کدام گریه بر حسین (ع) است!

امّا بنا به قول فیلسوف عالیقدر اسلامی استاد دینانی، مگر آیا می توان برای اشک هیچ حقیقی قائل نشد؟! اصل زیبایی نمایندۀ ذات الهی است حال، اگر احساس شود، نظام الهی آفرینش از هارمونی و نظمش خارج شد و نوعی بی نظمی پدید آورد، انسان زیبا مدار منقلب خواهد شد. به راستی آیا نازیبا تر از قرار گرفتن یک شارب خمر در جایگاه رسول الله (ص)، برای درهم شکستن نظم جهان، وجود داشته و دارد؟ و آیا نازیباتر و قبیح تر از بریدن سرِ حقیقت و مرتبه ای از زیبایی در عالم وجود دارد؟ پس اشک انسانها برای ثارالله به نوعی با حقیقت گره خورده و با ذات متصل است. صد البته ممکن است برخی بی توجه به مبانی معرفت شناختی و ذاتی این اشک بگریند امّا شما نمی توانید مطلقِ اشک در پرتو منابع شناختی امامیه و حتّی عقل اخلاق مدار را انکار کنید، چه، در این صورت باید زیبایی، هنر و اخلاق را برنتابید که قهراً نخواهید توانست!

ضمناً آیا اگر، مسیحیت، بر صلیب کشیده شدن او را جشن می گیرد و اشک نمی ریزد توانسته از مسیح در سبک زندگی مؤمنانه کمترین بهره ای برد یا ما که در رثای ثارالله اشک می ریزیم از حرکت و خلاقیت و نهضت، جای مانده، منفعل شده یا تخدیر شده ایم؟! آری! نه آن درست است و نه این امّا بجز گریۀ در معنای ذات و ثارالهی آن،ما ملّت "گریۀ سیاسی" نیز هستیم و کیست که نداند ایرانی هر چه در ایرانِ جدید دارد از "ذات" و "مظاهر" محرم و صفر است می گویید نه! بفرمایید با کدامین الهیات یا عرفیات قادر بودید به شرارت ها و تهاجم ها و اشغال ها و اسارت ها و تحقیرهای ایرانیان پایان دهید؟! با ناسیونالیسم! با لیبرالیسم! با کمونیسم! یا اگزیستانسیالیسم یا معنویت و عرفان های دورۀ پنجم در تخیل و تصور شما؟! آیا می فرمایید با کدام پارادایم امنیتی بجز پارادایم امنیتی دفاع از حرمین شریفین سیده زینب(س) ، امام حسین (ع)، ابوالفضل (ع) و ذوات مقدس کاظمین و سامرا صلوات الله علیهم قادر می شدید تهران و اقصی نقاط مرزی را به جزیرۀ ثبات کنونی تبدیل کنید! فرانسۀ جنایت پیشه را ببینید که چطور در بُهت و شوکِ عملیات فرزندان معنوی و عملیاتی کاخ سفیدِ جنایتکار (داعش) فرو رفته است؟ به راستی! چرا جریان به اصطلاح روشنفکری ما به ابراز محبت ها و عشق کم نظیر تمامی ایرانیان به پاسداران امنیت در پاردایم امنیتِ ذوات مقدسه بمثابۀ امنیت تهران و کشور به نقادی سرچشمۀ معرفتی امنیت، یعنی نقد نهضت امام حسین (ع) می پردازند؟! امروز به هر کوی و برزن در این مُلک و ملّت که می روی سخن از علاقمندیِ تمامی گروهها، جناح ها، صنوف و اقشار ملّت به رویکرد تأمین امنیت ملّی از نقطۀ عزیمت حرم زینب(س) و سالار شهیدان است! آیا نقادی جریان روشنفکری مدرن به این سنخ درس آموزی نهضت عاشورا ناشی از حسد تاریخی به جریان امامت – امت نیست؟

پسا برجام و حسین (ع) پژوهی های روشنفکران مستدعی قدرت

صد البته در عین حال؛ عاشورای انگلیسی و پلورالیستیک را بر نمی تابیم؛ نه عاشورای خرافه محور و نه عاشورای مدرن و انگلیسی! و نه حسین (ع) پژوهی پسا برجام! شگفت اینکه به موازات افت و خیزهای برجام، رفت و برگشت روشنفکرانِ شبه مدرن، نواندیشان دینی و برخی کارگزاران در استنطاق و استکشاف از نهضت امام حسین (ع) و صلح حدیبیه و صلح امام حسن (ع) افزایش یافته است!

برخی از شما آقایان محترم البته نمی دانید با امام حسین (ع) چه کنید؟ به نظرم حسین (ع) پژوهی های پسا برجام به بن بست رسیده است. ممکن است برجام با همۀ نقد اساسی که ما به آن داریم (ملاک ما همان است که در نامۀ انذاری رهبر فرزانۀ انقلاب اسلامی آمده است) ممکن است به سرانجام برسد امّا حتماً خوانش های قدرت طلبانه و عافیت جویانه از مواجهات امام حسین (ع) و عمر سعد لعنه الله علیه به بن بست رسیده است، برچسب عَرَضی بودن نتیجه قیام امام حسین (ع) و الغای ذات گرایی از آن حتماً تلاشی مذبوحانه است همانطور که حسین (ع) پژوهی هایی که عاشورا را بمثابه یک پدیدار تاریخی و شیء درگذشته می دید و می بیند، شکست خورده و وجود جریان حسینی (ع) و یزیدی در تاریخ همواره زنده است. اکنون امّا ناگزیر شدید امام (ع) را اُبژه کنید و بگویید هدف و نتیجۀ قیام امام حسین (ع) قابل چون و چرا و برخوردار از بحث و نقادی و چه بسا سنجش با فرمول های سود و زیان است، نهایتاً روشنفکری شبه مدرن برای همسو نشان دادن خود به قدرت سیاسیِ دولت، تلاش کرد حتّی امام (ع) را حاوی یک سلیقه مخصوص به خود ارزیابی کند؟ زیرا می دانستید سلایق عَرَضی اند و با تهی کردن آن از ذات می توان وجود حقیقت ازلی و ابدی را انکار کرد! علاوه بر این، چرا فکر می کنید درس آموزی از عاشورا تعطیل شده است! چگونه به چنین تبیینی دست یافتید؟

به راستی آیا جمهوری اسلامی ایران محصول جریان امامت و قیام امام حسین (ع) نیست؟ دفاع مقدس ایرانیان چطور؟ آب سرد عاشورا بر پروژۀ تابستان داغ و فتنۀ آلود تهران را از یاد بردید؟! اگر عزت را در جامعۀ شیعی جهان نمی بیند لااقل حرف های گاندی و ماندلا دربارۀ حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) را مرور کیند؛ مشارکت کثیری از برادران اهل تسنن و ارامنه گرامی را در راهپیمایی جهانیِ اربعین مورد توجه قرار دهید! دست آخر اینکه به راستی اگر مقصود از تضمُّن اکنونیِ ادعای آلودنِ نهضت امام حسین (ع) در صفویه، نظام معرفتی و سیاسی شیعی است که این کینه و حسد را ما می شناسیم و چندان ربطی به صفویه ندارد، زیرا ملّت ایران قبل از صفویه نیز زیست فرهنگی شیعیانۀ دانسته و خود در تدارک تشیع بمثابۀ نظامی سیاسی بوده است صد البته باید گفت صفویه خود را در مسیر تاریخ قرار داد و صرفاً کمک کار شد تا فعال مایشاء، گو اینکه باید دانست صفویه خود محصول فرآیند تشیعِ تعلیم بنیاد بود، تشیع در ایران بوجود نیامد بلکه ساخته شد! فرآیندی که قرن ها بطول انجامید و می توان آن را "فرآیند تعلیمی – ارشادی هویت ملّیِ شیعی ایران" نامید.

وانگهی چگونه است که تأسیس دولت – ملت ها به دور از مذهب و شریعت در تجربه و زیستۀ مغرب زمین را تلاشی غیر ایدئولوژیک تلقی نموده و آثار دهشتناکش را بر می تابید امّا تکوین دولت ملّی را در اتحاد با مذهب نه؟! اگر مذهب و شریعت از هندسۀ ملّی یک واحد سیاسی حذف گردد عملیاتی پاکیزه شکل یافته امّا اگر دین و سیاست با ملیّت ممزوج شود، سیاست گذاری یی آلوده تحقق یافته است؟! و بر همین سبیل از امامت و ائمه هدی؛ بخصوص امام علی (ع) و امام حسین (ع) خوانشی ارائه کرده و حکم می کنید که نباید این گوهر های شریف را به سیاست آلود! غافل از اینکه این ذوات مقدس با سیاست و امر سیاسی اتحادی ذاتی دارند که حتّی تصورش هم موجب تصدیق است، آیا غیر از این است که موضوع علم و دولت انبیاء و ائمه، انسان است ؟! در این صورت تقلیل "واحدیت راه ائمه" به سلیقه ها و عبور از ذات حکمت آمیز امامت و موسمی خواندن رسالت مستمر آن ذوات مقدس امری عبث و بیهوده است. دست آخر اینکه دکتر ملکیان تصور کرده اند با اشعری مسلک خواندن کسانیکه بقول او هر کاری که امام حسین (ع) انجام می دهد آن را خوب می دانند! موفق خواهد شد طرح نقادی ائمه را پس از برجام به میان محبان و کارگزاران سیاسی کشانده و خللی معرفتی و روشی در این راه ایجاد می کنند، این در حالی است که شیعه، قول و فعل و تقریر معصوم را حجت می داند؛ با این وصف آیا می توان با طرح بندی زیستۀ عاشورایی بر کلام اشعری، حجیّت اقدامات معصوم را که دهها دلیل عقلی و نقلی برای اثبات آن وجود دارد مورد سرزنش قرار داد. آیا می توان تشیع حکمت گرا را تا اندازۀ سلفیت و اسلام مدرنِ خرافیِ گروههای تروریستی ذیل اندیشۀ تسنن آمریکایی تقلیل داد؟

دکتر ملکیان خوب می داند که پویایی فقه جواهری علاوه بر قرآنِ کریم ابتنا یافته بر منابع و تراث عظیم و سنت برخاسته از مکتب ائمه معصومین صلوات الله علیهم است که در اتحاد رُتبی با عناصر حکمت و زمان و مکان، تردیدی بر حجیّت اش باقی نمی ماند. ممکن است روشنفکر در موعدی بخاطر برخی تبلیغاتِ رقبای مدرن احساس کند زندگی اش در چنین جهانی، به بنیاد گرایی موسوم است و یا زیسته اش در سنت (سنت مورد قرائت او) غلط بوده و برای فرار از آن به رهایی فکر کند، امّا آیا او به راستی می اندیشد که پیروان معصوم علیهم السلام با برچسب اشعری گری از جهان معرفتی و اجتماعی به سوی دمدمی مزاجی روشنفکری نقل مکان می کنند، اشعری مسلک خواندن پیروان حضرت امام حسین (ع) همانقدر بی پایه و مضحک است که مثلاً گمان شود جمهوری اسلامی ایران با ادعای حقوق بشری آمریکا (بزرگترین جنایتکار جهان و دولت بالذات تروریست) باید منفعل شود و به جهانِ آمریکا و نظام سلطه بپیوندد!

در بررسی احوال روشنفکران و عاشورا پژوهان مدرن بیشتر از این نمی گوییم و آنها را به این بیان حکیمانۀ مولوی ارجاع می دهیم که گفت و درست گفته است که :

بر سر گنج از گدایی مرده ام زانکه اندر غفلت و در پرده ام(+)

مجتبی زارعی، عضو هیئت علمی اندیشه سیاسی اسلام دانشگاه تربیت مدرس

لينک کوتاه مطلب: https://miniurl.ir/v5qk7