گاهی لازم است نمایندگان واقعی ملت از تدین‌ها سیلی بخورند، حتی شاید لازم باشد بعضا زانوی غم بغل کرده و اشک بریزند. صدای حقانیت آنها اگر امروز هم به گوش ملت نرسد و پشت تبلیغات عوام‌فریبانه پنهان بماند، روزی خواهد رسید، کمااینکه امروز سیدحسن مدرس قهرمان آزادی است اما کمتر کسی می‌داند جسد تدین در کجا مدفون است.

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ بدون هیچ گپ و گفت و شک و تردید، «سید حسن مدرس»؛ مردی که عبایش را بر سرش می‌کشید و روی زمین می‌خوابید، شامش نان و ماست بود و روی کاغذ سیگار، تکان‌دهنده‌ترین نامه‌ها را برای مسؤولان وقت به رشته تحریر درمی‌آورد، اگر آزادمردترین نماینده مردم در سطح جهان نبوده باشد، در سطح ایران هست.
نام «سیدحسن» در تاریخ ایران اگر آوازه‌ای دارد و اعتباری، از مدرس است. او بود که چون قلدران و اربابان «بالانشین» نشد بلکه قلدران را مجبور کرد روی گلیم خانه‌اش زانو بزنند و چای جوشیده روی منقل بنوشند. بدیهی است چون تمام آزادگان عالم، هزینه این آزادمردی را هم پرداخت و توسط رضاخان تبعید شد و سرانجام به شهادت رسید.
ایستادن در برابر استعمار و نفوذ بیگانه و دیکتاتوری داخلی از مشخصه‌های بارز سیدحسن بود، تا آنجا که ابایی نداشت در روی رضاخان بگوید: «می‌خواهم سر به تنت نباشد». مدرس نمی‌خواست کشورش را بفروشد یا بفروشند، برای همین در برابر قرارداد ننگین ۱۹۱۹ ایستاد. او ابایی نداشت مرتجع و متحجر خوانده شود و تن به حمایت از ایده‌های فمنیستی نمی‌داد. بدیهی است برای دیکتاتورهای بی‌دین- حتی اگر در ابتدا خود را دیندار هم نشان دهند، کمااینکه رضاخان چنین می‌کرد- خاموش کردن صدای مدرس و مدرس‌ها در تمام طول تاریخ از اهم موضوعات بوده است. برای خاموش کردن این صدا، یا خود دیکتاتورها وارد میدان می‌شوند یا ایادی آنها. در تاریخ، نماد یکی از این ایادی که در تقابل واضح با مدرس قرار گرفت، «سیدمحمد تدین» بود. تاریخ شوخی زیاد می‌کند، تا آنجا که تدین دانش‌آموخته فلسفه بود و به مقام ریاست مجلس شورای ملی هم رسید. البته تدین صرفا یک نفر نبود، او دار و دسته‌ای با خود در مجلس شورای ملی داشت که رهرو راه او بودند و در مسیر باز کردن راه طرح «ژنرال آیرون‌ساید» و جمهوری رضاخانی یا به پادشاهی رسیدن رضاخان، همه تلاش خود را مبذول می‌داشتند تا آنجا که صدای امثال مدرس در مخالفت با پادشاهی سردارسپه چندان شنیده نشد.
مدرس‌ها در طول تاریخ، سیلی خورده‌اند. اتفاقا یکی از همین سیلی‌ها بود که به قیام مردم تهران و برچیده شدن بساط «جمهوری رضاخانی» انجامید. مدرس این سیلی را با تحریکات محمد تدین خورد چون با اعتبارنامه برخی به اصطلاح نمایندگان که با اعمال نفوذ رضاخان وارد مجلس شده و به عبارت بهتر وکیل‌الدوله بودند، مخالفت می‌کرد.
در مجلس، فراکسیون تجدد به رهبری محمد تدین و فراکسیون سوسیالیست به رهبری «سلیمان میرزا» در قضیه جمهوری با سردارسپه تبانی داشتند و قبلاً به او قول داده بودند وی را به ریاست جمهوری برسانند. اکثریت نمایندگان مجلس با دخالت نظامیان از طرفداران رضاخان انتخاب شده‌ بودند و جلسات خصوصی خود را به طور مرتب تشکیل می‌دادند. برنامه این بود که جمهوری رضاخانی را هر چه سریع‌تر به تصویب برسانند. پیشنهاد با امضای عده‌ای از نمایندگان در مجلس مطرح شد و از ولایات مختلف، تلگراف‌های فرمایشی به نفع جمهوری واصل می‌شد. برای رسیدن به این منظور مجلس شروع به گذراندن اعتبارنامه‌ها کرد تا صلاحیت طرح این توطئه را داشته باشد اما از سوی دیگر عده‌ای از نمایندگان واقعی ملت و در رأس آنها سید‌حسن مدرس که از جریان خطرناک پس پرده و نقشه‌های عجیبی که در حال ظهور بود کاملاً آگاه بودند، برای خنثی کردن این نقشه‌ها در مقابل طرفداران جمهوری صف‌آرایی کرده، علم مخالفت شدید را برافراشتند.
برای مقاومت در مقابل سردار سپه، مدرس و همفکرانش کوشیدند از تصویب اعتبارنامه‌های وکلای فرمایشی یا نمایندگانی که با رضاخان تبانی کرده بودند ممانعت به عمل آورند. همچنین هنگام مطرح شدن اعتبارنامه‌های نمایندگان معمول که از سوی مردم برگزیده شده بودند، سعی کردند به طوری وقت مجلس را اشغال کنند که جلسات متعددی صرف بحث شود و در نتیجه برای روز موعود- یعنی اول فروردین 1303- مجلس صورت رسمی و قانونی پیدا نکند.
همان‌طور که مدرس و رفقایش کوشش می‌کردند از تصویب اعتبارنامه‌های نمایندگان تحمیلی ممانعت به عمل آورند، تدین و رفقایش به مقابله به مثل پرداختند و به مخالفت با نمایندگان حامی مدرس اقدام کردند. در جریان بررسی اعتبارنامه «حاج‌میرزا هاشم آشتیانی» از علما و روحانیون متنفذ و مورد توجه تهران و از دوستان مدرس، تدین به مخالفت پرداخت، مدرس برای دفاع به پشت میز خطابه رفت و به ایراد سخنرانی پرداخت، در حین بیانات مدرس، به تحریک تدین جلسه به هم خورد و تدین به همراه عده‌ای از طرفداران خود، جلسه را ترک کردند.
با این حال در خارج جلسه بحث و جدل ادامه یافت و مدرس در اتاق تنفس بیانات خود را پی گرفت. در این موقع «حسین بهرامی»
(احیاء السلطنه) به تحریک تدین سیلی محکمی به صورت مدرس نواخت به طوری که عمامه سید از سرش افتاد. صدای سیلی خوردن مدرس از درهای مجلس به بیرون پیچید، ابتدا در تهران و سپس در همه کشور به گوش مردم رسید.
مردم خشمگین تهران که دیدند به مجتهد، پیشوای مذهبی و نماینده واقعی آنها اهانت شده با خروش به راه افتادند و علیه رضاخان، جمهوری و اعوان و انصار وی به اعتراض برخاستند، بازارها بسته شد، طبقات مختلف مردم در مساجد و اجتماعات گوناگون به تظاهرات وسیعی پرداختند و بساط جمهوری رضاخانی چنین برچیده شد.
گاهی لازم است نمایندگان واقعی ملت از تدین‌ها سیلی بخورند، حتی شاید لازم باشد بعضا زانوی غم بغل کرده و اشک بریزند. صدای حقانیت آنها اگر امروز هم به گوش ملت نرسد و پشت تبلیغات عوام‌فریبانه پنهان بماند، روزی خواهد رسید، کمااینکه امروز سیدحسن مدرس قهرمان آزادی است اما کمتر کسی می‌داند جسد تدین در تجریش مدفون است.(+)
علی بخشایش 

لينک کوتاه مطلب: https://miniurl.ir/b7SRl